تولد دخترم پرنیا مقارن با جابجایی ما شد بنابراین تولد دخترم رو به خاطر آماده نبودن خونه تو خونه مامان فاطمه گرفتیم شب شلوغی بود از اونجا که دائما مشغول جداسازی بچه ها از همدیگه بودیم نتونستم عکسهای زیادی بگیرم ولی در هر صورت بهمون خیلی خوش گذشت .کیک تولد ژرنیا خانوم رو بریا آقا همراه شمع خریده بود.حوله تن پوش هم هدیه خواهرام به دخترم بود راستی مامان فاطمه هم برای دخترم hair cut خریده بود که از همشون بابت خوشحال کردن دخترم ممنونم ...
سلام به همه دوستای گلم: خیلی خوشحالم که بعد از یک وقفه طولانی (اثاث کشی ووصل مجدد اینترنت )دوباره اومدم تا بتونم تصاویر وبرخی از نوشته های دخترهای نازم رو بذارم
از بی خوابی دخترانم مجبور بودم که من هم با آنها همپایی کنم که ناگهان به ذهنم رسید از دوخواهر زیبا عکس بگیرم که نتیجه این شد .الان که دارم این مطلب رو می نویسم ساعت 2:30نیمه شب است ودخترانم نیم ساعتی هست که خوابیده اند و من هم فرصت رو غنیمت دونسته وعکسهارو تو وب می زارم خداوندا از تو می خواهم تا زمانی که زنده ام لذت بهرمندی ودیدن فرزندانم را از من نگیر.... ...
بلاخره بعد از یک ماه ونیم دوستان فرصتی پیش اومد تا به محل کارم به همراه داودی ودخترانم برای تحویل مدارک مرخصی زایمان بروم ومن هم فرصت رو غنیمت دونستم وکمی عکس از دخترم پانیا خانوم گرفتم ولی متاسفانه اونقدر عکسها عجله ای وهمراه گریه کردن پانیا خانوم شد که یادم رفت از سیندرلای خودم یعنی پرنیا خانوم عکس بگیرم ...