پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

عروسکهای نازم پرنیا و پانیا

برسینی وبردیا

یک شب زنگ درب خونه به صدا در اومد ومن درب رو باز کردم و متوجه شدم خواهرم اینا برای دیدن ما اومدن با کلی بستنی که دلتون نخواد خلاصه شب خوبی بود به همه حسابی خوش گذشت ...
6 مرداد 1392

برگی از سخنان دخترم

پرنیا:مامان می دونی آرزوی من چیه ؟ مامان:نه عزیزم چیه؟ پرنیا:دلم می خواد ازدواج کنم مامان: .....ولی بدون اینکه در چهره ام تغییری ایجاد کنم جواب دادم که دخترم این که چیزی نیست تو هم بزرگ می شی وبه موقعش ازدواج می کنی نگران نباش. ................................................................................................................................... پرنیا :مامان اجازه می دی یک روز که عصبانی شدم وسیله ها رو بشکونم مامان: چرا عزیزم ؟ پرنیا:آخه تو تلویزیون هرکی عصبانی می شه وسیله ها رو می شکنه مامان :حالا دلت می خواد چی بشکنی پرنیا:مثلا آینه ٰلیوان....... .................................................................
1 مرداد 1392

وقایع هفته گذشته

دو خواهر زیبا اماده رفتن به منزل عمو این پرنیای مامانه که بعد از قهر از من داخل کمد دیواری خوابش برده این پرنیا خانومه که خیلی دلش واسه شمال تنگ شده اجازه بدید من هم خودمو نشون بدم ...
1 مرداد 1392

اثری بیاد ماندنی از پرنیا

روزی از روزها پرنیا این تصویر رو به من نشون داد ابراز خوشحالی از کشیدن این تصویر می کرد از اون پرسیدم که این نقاشی عکس چه کسی است ؟اون در پاسخ جواب داد من وهلی هستیم   لازم به ذکر است که تصویر خانم با لباس بنفش پرنیا خانوم وتصویر خانوم با لباس آبی هلینا می باشد. راستی علت این همه خط خطی رو که از دخترم سوال کردم در جواب گفت که اونها خط خطی نیستند بلکه پف دامنمون می باشند وبه دلیل کمبود رنگهای مختلف این اثر هنری کامل رنگ نشد ...
10 تير 1392

اولین دوست

دخترم طی یک بازدید دوستانه اولین ارتباط را با همسن وسالان خودش بر قرار کرد.شما می تونید تو اولین عکس حدس بزنید دست دخترم کدومه؟ آفرین به همه ی اونهایی که درست حدس زدند واما نام این دوست کوچیک آقا طاها بود این ناقلاها فکر کنم یک گفتگوهایی تو خواب با هم داشتند که ما متوجه اون نشدیم ...
10 تير 1392