پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

عروسکهای نازم پرنیا و پانیا

درد دل با همه مامانا

سلام به همه با وجودی که خیلی کارم رو(پرستاری )دوست دارم خیلی وقتها احساس می کنم که در مورد وقت گذاشتن برای دخترم دارم کوتاهی می کنم .که خیلی وقتها این مشغله ذهنی ام شده .گاهی با خودم می گم فرزندم را به کارم ارجحیت بدم ولی یک مقدار که زمان می گذره می بینم من وپدرش با هم که کار می کنیم خیلی راحتتر می تونیم زندگی کنیم ودست یافتن به آمال وآرزوهامون خیلی سریعتر میشه.اما اون چیزی که من را بااین مشغله درگیر می کنه حرفهای پرنیاست که گاهی با حسرت وبسیار مظلومانه به من هرزمانی که لباس بیرون می پوشم می گه مامان سرکار نرو .واین جمله پرنیا من رو خیلی وادار به فکر کردن می کنه که من باید چکار کنم .آیا دارم به دخترم ظلم می کنم یا .........آه.....
15 مرداد 1390

روز اول بعد تعطیلات

پرنیا روز اول بعد تعطیلات دوست نداشت از مامانش جدا بشه و مامان محیا هم این رو سوژه کرد و ازمون عکس انداخت.... البته همین روز بود که مربیان عزیز مهد فهمیدن که پرنیا برای رفتن به کلاس نوپای 2 هنوز کوچیکه و دوباره برگشت کلاس رویا جون و بقول رویا جون پرنیای مرجوعی ...
11 مرداد 1390