پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

عروسکهای نازم پرنیا و پانیا

آرزو

سلام به همه امروز که از خواب بیدار شدم تمام ذهنم درگیر این مطلب بود که چند درصد از ما وقتی از خواب شیرین شبانگاهی بیدار می شیم از خدا به خاطر زندگی دوباره تشکر می کنیم واین که داریم سالم بدون هیچ مشکلی نفس می کشیم . چند درصدمون به خاطر زندگی خوبی که در کنار خانوادهای خوبمون داریم ازش ممنونیم . چند درصد از خدا به خاطر حیا ت دوباره ای که به برخی از موجودات که ما متوجه تغییرات محسوس آنها نیستیم  ویا توجه نداریم تشکر می کنیم مثلا:به زندگی برگها در فصلهای مختلف توجه کنیم و........در زمستان مانند چوب خشکی می مانند که تصور می رود امکان رویش مجددی برای آنها نیست ولی در فصل بهار وتابستان چنان تغییرات زیبایی پیدا می کنند که ...
6 بهمن 1390

یک روز برفی

سلام : امروز صبح مامانم به خاطر برف شدیدی که می بارید وسر سره بازی که بین ماشینها به را ه افتاده بود ناچار شد که از ادامه حرکت به سمت دانشگاه جلوگیری کنه  اما یک نکته جالبی که این مطلب داشت بعد از قطع شدن برف ما سه نفری برای برف بازی به پارک سرکوچه  رفتیم به مامان با بام که خیلی خوش گذشت من هم آنقدر برف بازی کرده بودم که وقتی به خونه رسیدم خوابم برد   ...
2 بهمن 1390

خاطره غم انگیز وهمیشه بیاد ماندنی

یک سلام دیگه به همه : متاسفانه مادر بزرگ مامان پرنیا ،درسته همونی که چند وقت قبل براش ازتون طللب دعا از خدای مهربون برای شفاعتش  کرده بودم  جمعه ظهر بعد از اذان ظهر به رحمت ایزدی رفت وبرای همیشه از دست بیماری اش رهایی پیدا کرد ولی جاش پیش همه ما خیلی خالی است من از همه شما می خوام برای رحمت و آمرزش روحش دعا کنیدواز این بابت خیلی ازتون ممنونم . ولی واقعا افسوس وفقان از اینکه بزرگان وبرکتهای ما کم کم از میان ما می روند  ما نمی توانیم از این کار ممانعت کنیم و....... چرا که واقعادرست می گویند: انالله وانالیه راجعون ...... ...
20 دی 1390

به زودی در این مکان عکس جدید قرار داده می شود

عزیزان سلام : ١هفته ای است که دخترم سرما خورده وخونه نشین شده ومن ناچارم بذارم خونه مادر شوهرم ،که واقعا خدا مادر شوهرم رو حفظ کنه که خیلی وقتها منو شرمنده خودش می کنه و قبول زحمت نگهداری پرنیارو به گردن می گیره  وباعث می شه که کلی بار مشکلات از رو دوشم برداشته بشه به نظر شما حیف نیست که آدم فکر بچه دوم با این شرایط نباشه ؟؟ ولی واقعا شرمنده ام الان حدود اهفته ای از میهمانی ما در منزل مادر شوهرم می گذرد خیلی دلم می خواد که یک کاری کنم که از خجالتش در بیام بنظرتونبه قول پرنیا حالا من باید چی کا کنم ؟؟؟؟ خوشحال می شم برام در این رابطه نظر بذارید واز این بابت پیشاپیش از تون ممنونم   ...
14 دی 1390